!!! Welcome to CSI !!!

 

زندگى شادتر در  سال جديد

زندگی شما می‌تواند به زیبایی رویاهایتان باشد. فقط باید باور داشته باشید که می‌توانید کارهای ساده‌ای انجام دهید. در زیر لیستی از کارهایی که می‌توانید برای داشتن زندگی شادتر انجام دهید، آورده شده است.

هر روز آن ها را به کار بگیرید و از زندگی خود در این سال لذت ببرید.

سلامتی:

1- آب فراوان بنوشید.

2- مثل یک پادشاه صبحانه بخورید، مثل یک شاهزاده ناهار و مثل یک گدا شام بخورید.

3- از سبزیجات بیش تر استفاده کنید تا غذاهای فراوری شده.

4- با این 3 تا E زندگی کنید: Energy (انرژی)، Enthusiasm (شور و اشتیاق)، Empathy (دلسوزی و همدلی).

5- از ورزش کمک بگیرید.

6- بیش تر بازی کنید.

7- بیش تر از سال گذشته کتاب بخوانید.

8- روزانه 10 دقیقه سکوت کنید و به تفکر بپردازید.

9- 7 ساعت بخوابید.

10- هر روز 10 تا 30 دقیقه پیاده‌روی کنید و در حین پیاده‌روی، لبخند بزنید.

شخصیت:

11- زندگی خود را با هیچ کسی مقایسه نکنید: شما نمی‌دانید که بین آن ها چه می‌گذرد.

12- افکار منفی نداشته باشید، در عوض انرژی خود را صرف امور مثبت کنید.

13- بیش از حد توان خود کاری انجام ندهید.

14- خیلی خود را جدی نگیرید.

15- انرژی خود را صرف فضولی در امور دیگران نکنید.

16- وقتی بیدار هستید بیش تر خیال‌پردازی کنید.

17- حسادت یعنی اتلاف وقت، شما هر چه را که باید داشته باشید، دارید.

18- گذشته را فراموش کنید. اشتباهات گذشته شریک زندگی خود را به یادش نیاورید. این کار آرامش زمان حال شما را از بین می‌برد.

 

 

جملات قصار


یه ضرب المثل چینی می گه: برنج سرد را می توان خورد، چای سرد را می توان نوشید، اما نگاه سرد را نمی توان تحمل کرد.

اشخاص رامانند "چای کیسه ای" در نظر بگیرید: تا آنها را در آب داغ نیندازید متوجه جوهر وجود خود نمی شوند.

ساحل دلت را به خدا بسپار. خودش قشنگ ترین قایق رو برات می فرسته.

عیب کار از جعبه تقسیم نیست، سیم سیار دل ما سیم نیست
این خدا، این هم هزاران طول موج، دیش احساسات ما تنظیم نیست.

جین کاکتیو: تاریخ حقیقتى است که سرانجام به افسانه و افسانه دروغى است که سرانجام به تاریخ مى پیوندد.

ویکتور هوگو: الماس را جز در قعر زمین نمی توان یافت و حقایق را جز در اعماق فکر نمی توان کشف کرد.

امروز از دیروز به قیامت نزدیک تریم... به خداوند چه طور؟

در زمین عشقی نیست که زمینت نزند، آسمان را دریاب.

لذتی که در فراق هست در وصال نیست، زیرا در فراق شوق وصال هست و در وصال بیم فراق.

 

آيا نيكي ما به ديگران ازائي ندارد؟

 

لطفا اين داستان را بخوانيد باشد تا با كمك هم گامي در راه خدمت به هم نوع برداريم گرچه به ظاهر در زمان حال محبت ما بي پاسخ مي ماند ولي مهم اين است كه خالق ما شاهد اين محبت ما هست .

آيا شما نظر ديگري داريد ؟

  در زمانهای قدیم پسرك فقيري در شهري زندگي مي كرد كه براي گذران زندگي و تامين مخارج تحصيلش دستفروشي مي كرد. از اين خانه به آن خانه مي رفت تا شايد بتواند پولي بدست آورد. روزي متوجه شد كه تنها يك سكه 10 سنتي برايش باقيمانده است و اين درحالي بود كه شديداً احساس گرسنگي مي كرد. تصميم گرفت از خانه اي مقداري غذا تقاضا كند. بطور اتفاقي درب خانه اي را زد. دختر جوان و زيبائي در را باز كرد. پسرك با ديدن چهره زيباي دختر خجالت زده و دستپاچه شد و بجاي غذا، فقط يك ليوان آب درخواست كرد!دختر كه متوجه گرسنگي شديد پسرك شده بود بجاي آب برايش يك ليوان بزرگ شير آورد.پسر با دقت و آهستگي شير را سر كشيد و پس از تشكر گفت : "چقدر بايد به شما بپردازم؟ " دختر پاسخ داد: "چيزي نبايد بپردازي، مادرم به ما آموخته كه نيكي ما به ديگران ازائي ندارد"پسرك گفت: "پس من از صميم قلب از شما سپاسگذاري مي كنم"

 سالهاي سال از اين ماجرا گذشت تا اينكه آن دختر جوان كه حالا براي خودش خانمي شده بود به شدت بيمار شد. پزشكان محلي از درمان بيماري او اظهار عجز نمودند و او را براي ادامه معالجات به شهر ديگري فرستادند تا در بيمارستاني مجهز، متخصصين بهتري نسبت به درمان او اقدام كنند.دكتر هوارد كلي، جهت بررسي وضعيت بيمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگاميكه متوجه شد بيمارش از چه شهري به آنجا آمده برق عجيبي در چشمانش درخشيد. بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بيمار حركت كرد. لباس پزشكي اش را بر تن كرد و براي ديدن بيمارش وارد اطاق شد. در اولين نگاه او را شناخت.سپس به اطاق مشاوره بازگشت تا هر چه زود تر براي نجات جان بيمارش اقدام كند.

 از آن روز به بعد آن زن بيمار را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از يك تلاش طولاني عليه بيماري، پيروزي از آن دكتر كلي و تيم بزشكي بيمارستانش گرديد.آخرين روز بستري شدن زن جوان در بيمارستان بود. به درخواست دكتر صورتحساب پرداخت هزينه درمان زن جهت تائيد نزد او برده شد. آن پزشك گوشه صورتحساب چند كلمه اي نوشت و آنرا درون پاكتي گذاشت و براي آن زن جوان ارسال نمود.زن جوان از باز كردن پاكت و ديدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود كه بايد تمام عمر را بدهكار باشد. سرانجام تصميم گرفت و پاكت را باز كرد.. چيزي توجه اش را جلب كرد. چند كلمه اي روي قبض نوشته شده بود. آهسته آنرا زير لب خواند : "بهاي اين صورتحساب قبلاً با يك ليوان شير پرداخت شده است" امضاء. دكتر هوارد كلي !

 

 

معني عاشقانه زيستن

دو روز مانده بود به پايان جهان ! تازه فهميد هيچ زندگي نکرده است، تقويمش پر شده و تنها دو روز خط نخورده باقي مانده بود. پريشان شد، آشفته و عصباني، نزد خدا رفت تا روزهاي بيشتري از خدا بگيرد. وقت مي خواست. وقت اضافه ! داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سکوت کرد. آسمان و زمين را بهم ريخت. خدا اما باز هم سکوت کرد. جيق زد و جار و جنجال راه انداخت. خدا سکوت کرد. کفر گفت و سجاده را دور انداخت، خدا سکوت کرد. دلش شکست و گريست و به سجده افتاد. خدا سکوتش را شکست و گفت : بنده عزيزم ! اما يک روز ديگر هم از دست رفت. تمام روز را به بد و بيراه و جنجال و هياهو گذراندي و از دست دادي. تنها يک روز ديگر باقيست. بيا و حداقل اين يک روز را زندگي کن. لا به لاي هق هقش گفت : اما با يک روز... با يک روز چکار مي شود کرد ؟... خدا گفت : آن کس که لذت يک روز زيستن را تجربه کند، گويي هزار سال زيسته است و آنکه امروزش را در نمي يابد هزار سال هم به کارش نمي آيد . آنگاه سهم يک روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت : حالا برو زندگي کن. او مات و مبهوت به سهمش از زندگي نگاه کرد که در گودي دستش مي درخشيد. مي ترسيد حرکت کند، مي ترسيد راه برود، مي ترسيد زندگي از لاي انگشتانش بريزد. کمي مکث کرد و ايستاد... بعد با خودش گفت : وقتي فردايي ندارم، نگه داشتن اين زندگي چه فايده اي دارد‌! بگذار اين مشت زندگي را مصرف کنم. آن وقت شروع به دويدن کرد. زندگي را بر سر و رويش پاشيد. زندگي را نوشيد، زندگي را بوييد و چنان به وجد آمد که ديد مي تواند تا ته دنيا برود، مي تواند بال بزند، مي تواند پا روي خورشيد بگذارد و به آسمان برسد. او در يک روز آسمان خراشي بنا نکرد، زميني را مالک نشد، مقامي به دست نياورد، اما در همان يک روز دست بر پوست درخت کشيد، روي چمن خوابيد، کفش دوزکي را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد. به آنهايي که نمي شناختندش سلام کرد و براي آنهايي که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد، او در همان يک روز آشتي کرد، خنديد و سبک شد. لذت برد و سرشار شد و بخشيد. عاشق شد، عبور کرد و تمام شد . او همان يک روز زندگي کرد اما فرشته ها در تقويم خدا نوشتند:

 

امروز او در گذشت کسي که هزار سال زيسته بود !!!!!!

 

 

دوستان داستان زير را مطالعه بفر ما ئيد

 

 چوپاني گوسفند  داشت که يه روز اتفاقي ميفته تو ي يک چاه بدون آب . کشاورز هر چه سعي کرد نتونست گوسفند رو از تو چاه بيرون بياره . براي اينکه حيون بيچاره زياد زجر نکشه   کشاورز و  مردم روستا تصميم گرفتن  چاه رو با خاک پر کنن تا گوسفندزود تر بميره و زياد زجر نکشه .  مردم با سطل  روي سر گوسفند خاک مي ريختند اما گوسفند هر بار خاکهاي  روي بدنش رو مي تکوند و زير پاش مي ريخت و وقتي خاک زير پاش بالا مي آمد سعي ميکرد بره روي خاک ها . روستايي ها همينطور به زنده به گور کردن گوسفندبيچاره ادامه دادند و گوسفندهم همينطور به بالا اومدن ادامه داد تا اينکه به لبه ي چاه رسيد و بيرون اومد .

مشکلات زندگي مثل تلي از خاک بر سر ما ميريزند و ما مثل هميشه دو انتخاب داريم . اول اينکه اجازه بديم مشکلات ما رو زنده به گور کنن و دوم اينکه از مشکلات سکويي بسازيم براي صعود.

  

  

 

 

 

فرستنده : maria

موضوع تماس : مطالب ادبي

پیام :

هرگز 4 چيز را در زندگيت نشکن :

.ارتباط

.اعتماد

.قول

.و قلب

.اينها زماني که مي شکنند صدايي ندارند ولي درد زيادي دارند.

“چارلز ديکنز ”

زمان ارسال : 14:17,سه شنبه 4 اسفند 1388

 

و 4 چيز قابل جبران و برگشت نمي باشد :

1- سنگ پس از آنكه پرتاب شد!

2-حرف ناحق پس از آنكه گفته شد!!

3-فرصت ها پس از آنكه  از دست رفتند!!!

4-زمان  پس از آنكه گذشت!!!!

 

 

 

 

  

Untitled 1

نظرات خود را در اين  قسمت  بيان كنيد

 

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:
  خير بلي

A

آمار بازديدكنندگان

شعر روز

  • .


    که زندانِ مرا بارو مباد


    جز پوستی که بر استخوانم.


    بارویی آری،


    اما


    گِرد بر گِردِ جهان


    نه فراگردِ تنهاییِ جانم.


    آه


    آرزو! آرزو!

     

    پیازینه پوستوار حصاری


    که با خلوتِ خویش چون به خالی بنشینم


    هفت دربازه فراز آید


    بر نیاز و تعلقِ جان.


    فروبسته باد


    آری فروبسته باد و


    فروبسته‌تر،


    و با هر دربازه


    هفت قفلِ آهن‌جوشِ گران!


    آه


    آرزو! آرزو!

آي پي شما:

موسيقي سايت